رضا کاظمی، نوجوان ۱۶ ساله اهل موچش از توابع کامیاران، که با شلیک مستقیم ماموران سپاه پاسداران زخمی شده بود، در اثر شدت جراحت پس از ۶ روز جان باخت.
شامگاه ۳۰آبان۱۴۰۱، ویدیویی برای «ایرانوایر» ارسال شد که نشان میداد پیکر جوانی غرق در خون روی زمین افتاده و جماعتی در اطراف او در حال تلاش برای پیدا کردن آمبولانس و انتقال او به بیمارستان هستند. فردی که این ویدیو را ارسال کرده بود چندین بار تاکید کرد که این جوان ۱۶ ساله، به دست نیروهای سپاه پاسداران هدف چند گلوله جنگی قرار گرفته است.
فرد آگاهی که درباره رضا کاظمی با «ایرانوایر» گفتوگو کرده است میگوید: «موچش شهر کوچکی است. شاید دو سه هزار نفر جمعیت داشته باشد که همه همدیگر را میشناسند. بعدازظهر ۳۰آبان، رضا و خانوادهاش در خانه بودند. کامیاران و برخی شهرهای دیگر کردستان درگیر اعتراض و اعتصاب بودند، در موچش تا قبل از تیراندازی به رضا خبری نبود. آن شب و شبهای قبل، به خاطر شلوغی کامیاران، از حوالی غروب اغلب ورودیها به شهر را ایست بازرسی میگذاشتند. دو تا از دوستان رضا بعدازظهر به خانه آنها آمدند و از او خواستند برای برگرداندن مادر یکی از آنها که به روستای محمدآباد در نزدیکی موچش رفته بود، با آنها همراه شود. پدر رضا نگران بود و میگفت شب برگشتن سخت میشود و اوضاع به هم ریخته است، اما رضا علیرغم نگرانی پدرش اصرار کرد که بروند و زود بازگردند.»
رضا و دوستانش به روستای محمدآباد میروند و مادر دوستش را برمیگردانند، اما چون موعد برگشت آنها غروب بوده، در ورودی شهر موچش با نیروهای امنیتی مواجه میشوند: «ساعت حوالی ۸ شب بود. نیروهای امنیتی ماشین حامل رضا و دوستانش را متوقف میکنند، شروع میکنند سوال و جواب، که رضا یکی از ماموران را که از اهالی شهر بوده میشناسد. از ماشین پیاده میشود و دستهاش را به علامت تسلیم بالا میبرد. نام مامور را صدا میزند و میگوید فلانی منم رضا! پسر حسن مکانیک، اما مامور مذکور در لحظه دو تیر به دستهای بالابرده رضا شلیک میکند.»
به گفته این منبع آگاه، رضا همانشب با همت مردم به بیمارستان کوثر سنندج منتقل میشود: «شهر موچش کوچک است، آنقدر که وقتی صدای شلیک گلولهها در سکوت شب پیچید، همه در شهر شنیدند. مردم سراسیمه از خانههایشان در جهت صداها حرکت کردند و در زمانی کوتاه به محلی که رضا تیر خورده بود، رسیدند. ماموران محل را ترک کرده بودند و دوستان رضا را تهدید کرده بودند که تا وقتی کاملا دور نشدهاند، از ماشین پیاده نشوند. همانجا آمبولانس خبر کردند و جسم غرق در خون رضا را به دلیل شدت جراحتها به بیمارستان کوثر سنندج اعزام کردند، چون امکان مداوای او در موچش یا کامیاران نبود.»
رضا وقتی به بیمارستان رسید در کما بود. او را به اتاق مراقبتهای ویژه بردند و بستری کردند. تصویری از او وجود دارد با چشمهای بسته و در محاصره دستگاهها و لولههای تنفسی: «پدرش شبانه روز در بیمارستان بود. روز یکشنبه۶آذر، گویا صبح رضا تمام میکند، اما ماموران اجازه نمیدهند که این خبر به خانواده ابلاغ شود.»
حوالی غروب به خانواده رضا میگویند او جان خود را از دست داده است. خانواده رضا کاظمی هم مثل همه خانوادههای کشتهشدگان این اعتراضات، برای تحویل گرفتن پیکر عزیزشان تحت فشار نهادهای امنیتی قرار داشتند. بهشان گفته بودند فقط به شرطی که در سکوت و همین امشب او را دفن کنید، پیکر را به شما میدهیم. اگر بخواهید سر و صدا راه بیندازید، خبری از پیکر نیست. خانواده رضا در سکوت پیکرش را به روستای پدریاش که کمی هم با موچش فاصله دارد بردند و شبانه به خاک سپردند. برادرش از درس و مدرسه افتاده، پدرش روزی هزار بار قسم میدهد به مقدسات که فرزندش بیگناه بوده و حتی در اعتراضات حضور نداشته است، اما تا امروز هیچ اقدامی برای پیگیری دادخواهی آنها انجام نشده است.
با اینهمه، مردم کرد، خانواده رضا کاظمی را تنها نگذاشتند. در ویدیویی که از مراسم هفتمین روز کشته شدن او در شبکههای اجتماعی منتشر شده، شمار زیادی از مردم بر آرامگاه او گرد هم آمده و خطاب به مادرش میگویند: «مادر برای فرزندت اشک نریز، انتقامش را خواهیم گرفت.»
Comments